احساس چیست؟
باسمه تعالی
احساس چیست؟
سوال: احساس چیست؟ چه اعتباری دارد؟ تا چه
حد قابل اعتماد است؟
حس تنهایی که بعضاً بر وجود ما مستولی میشود یا حس نارضایتیای که گاهی اوقات
نسبت به خودمان و در درونمان بوجود میآید، تا چه حد قابل اعتماد است؟
آیا صرفا حسی ساده، معلول اتفاقاتی که به مرور زمان در اطرافمان رخ میدهند، نیست؟
سوال بعدی: زندگی چقدر پیچیده است؟ چقدر ساده است؟ چقدر پیچیدهاش میکنیم؟ چقدر سادهاش کردیم؟ پیچیدگیهای زندگی کدامند؟ سادگیهایش چه؟
باز هم سوال: سعادت کدام است؟ خوشبختی برای ما چه معنایی دارد؟ بدبختی را در چه میبینیم؟ آرامش کدام است؟ اگر وجود دارد، راه رسیدن به آن کدام است؟
نمیدانم، شاید طرح همین سوالات هم نوعی
جهل مرکب است که گریبانگیر من شده است. شاید طرح این سوالات، نشان میدهد که خیلی
سیر شدهام. نشان میدهد که گرسنه نیستم.
آدم گرسنه مگر به این چیزها فکر میکند؟ گمان نمیکنم...
احساس نمیکنم که قرار باشد در آخر اتفاق خاصی بیفتد! میدانی؟ همان "نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ مَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ" بگذریم...
اما خب، واقعا احساس آرامش ندارم. یک چیزی انگار درست نیست. یک جای کار انگار دارد میلنگد. این احساس ناآرامی را که نمیتوانم انکار کنم، میتوانم؟ اکثرمان فکر میکنم که ناآرامیم. فکر میکنم اپیدمیای شده است. عجب...
خب چرا اینطور شده است؟ یعنی چرا اکثرمان
داریم مینالیم؟ چرا اکثرمان از خودمان راضی نیستیم؟ چرا اکثرمان از شعرها و آهنگهای
افسرده خوشمان میآید؟
چرا به طرز عجیبی همهمان فکر میکنیم که عاشقیم؟
به نحوی خودمان را سرگرم میکنیم، قبول نداری؟ یکجور زمین بازی است.
این ناآرامی هم نمیدانم برای چیست. شاید ضعف ایمان باشد. اعتقاداتمان احساس میکنم که خیلی کمرنگ شده است. دستآویزی نداریم. نمیدانیم باید به چه بند شویم. نه؟
مخلص کلام اینکه خیلی زمانه عجیبی شده.
به نظرم بیخیال... سعی میکنم که دیگر از این جور پستها نگذارم اما قول نمیدهم.