۰۶ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۵۱
دانشگاه، مترو و دیگر هیچ
هر از گاهی با خودم میگویم ای کاش خوابگاهی بودم. با اینکه خیلی کم در محیط خوابگاههای دانشگاه بودم ولی احساس میکنم که حداقل برای من یکی، بودن در خوابگاه میتوانست مفید باشد. به طور معمول روزهایی که به دانشگاه میروم، تا بعد از اذان مغرب در دانشگاه میمانم. بعد هم آش و لاش از مسجد دانشگاه به سمت متروی حبیبالله میروم و عملا جنازهای از من به خانه میرسد که تنها عملیاتی که میتواند در منزل انجام دهد، خوردن شام است و