همایش کنکاش دارد سرم را گرم میکند. با یکی از رفقا برای پیگیری کارهای مربوط به همایش، از این اداره به آن اداره میرفتیم. دوندگیهای ما زیاد نتیجه نداشت. چون نه آشنای گردنکلفتی داشتیم، نه مطالب تبلیغاتی خوبی آماده کرده بودیم و نه در جذب اسپانسر و حامی مالی باتجربه هستیم. اما به هر حال فرصت خوبی بود که من با رفیقم صحبت کنم. این رفیقم خیلی پسر گلی است. روحیه جهادی ای که دارد، در کمتر کسی دیدهام. از این آدمهاست که کم دیده میشوند، اما اثر خود را میگذارند. خیلی حوصله دارد. خوب به حرفهایت گوش میکند. مگر از این بهتر هم داریم؟؟؟ بله! صالح سپهری را خیلی دوست دارم!
- صالح خیلی خستهام!
+ چرا؟
- نمیدونم! حس بدی دارم. احساس ضعف میکنم.
+ خب آخه چرا؟ دلیلش چیه؟
- احساس میکنم دیگه هیچ اصلی ندارم! هیچی نیست که بهش تکیه بدم! کلمهها برام معنا ندارن!
+ یعنی چی؟ بیشتر توضیح بده!
- یه جا بودیم، یه بنده خدایی گفت که انسان امروز از نظر فرهنگی نسبیگرا شده!!!
+ نسبیگرا!!! یعنی چی؟؟؟
ـ بذار با یه مثال برات توضیح بدم. این نسبی گرایی یه معلوله که یه علتی داره. یکی از علتهاش به نظر اون بنده خدا، همین شبکههای مجازی مثل تلگرام و اینستاست. بذار باهات رک حرف بزنم. من و تو جَوونیم. بالاخره رابطه با دخترا و اینکه اونا ما را چجوری میبینن، برای ما یه دغدغست. خودمون رو نمیتونیم گول بزنیم. هرچقدر هم بخوایم خودمون رو بیتفاوت نشون بدیم و یا واقعا بیتفاوت باشیم، بالاخره یه حسی درون ما هست که مدام میپرسه ((به نظرت فلانی راجع به من چی فکر میکنه؟؟؟)) این حس باعث میشه که حداقل من روشون یه کم حساس میشم.
+ برو سر اصل مطلب! نسبی گرایی، تلگرام و اینستا و دخترا! اینا چه ربطی به هم دارن؟
- این شبکههای مجازی باعث میشه که ما آدما بتونیم خیلی راحت با همدیگه ارتباط برقرار کنیم. من تو این شبکهها، یه سری از دخترا رو میبینم. خیلی خوب! خیلی عالی! (( اصطلاحا)) مذهبی. ولی دقیقتر که میشم، میبینم انگار یه سری لایههای پنهانی دارن. یه سری لایههای پنهان که این شبکهها باعث میشن که ظهور کنن و خودشون رو نشون بدن! اونجاست که من واقعا نمیتونم به این دخترا بگم مذهبی! بر عکس این گروه هم هست. یعنی بعضیها رو میبینم، اونا هم خیلی خوب! خیلی عالی! (( اصطلاحا)) غیر مذهبی! ولی باز هم که دقیق میشم، میبینم نه! نمیشه به اونا گفت غیرمذهبی. اونا هم لایههای پنهانی دارن که تو شبکههای مجازی، موجبات ظهور اونها فراهم میشه! اینطوری من میمونم. نمیتونم تصمیم بگیرم.نمیتونم هیچ حکم خاصی بدم. این سوال برای من ایجاد میشه که ((بالاخره دختر خوب کیه؟؟؟)))
+ خب همه اینها که گفتی، چه ربطی به نسبیگرایی داشت؟؟؟؟
ادامه دارد...
***
نکات مهمی که حتما بعد از خواندن متن بالا باید در نظر داشته باشید و آنها را به صورت پرسش و پاسخ، در زیر آماده کرده ام!!!
***
سوال: چرا نویسنده در مطلب بالا به دختران پرداخته است؟؟؟؟
جواب: این مطلب میتواند به تمام اقشار تعمیم داده شود. پسرها ، اصولگراها، اصلاحطلبها، حزب اللهیها، روشنفکر چه دینی و چه غیر دینی! پس دلیل چه بود؟ یکی از دلایل، همان دلیلی بود که در متن اشاره شد. افراد بدبین میتوانند نویسنده این مطالب را فردی بدانند که نظریات فروید در رابطه با عقده در مورد او صدق میکند. افراد خیلی خوشبین میتوانند او را فردی دقیق و موشکاف بدانند. اما راقم این سطور خود را یک (( جوان)) میداند با تمام مقتضیات مربوط به آن. دلیل دیگر اینکه به علت وجود حجاب در بین این خانمها( نمود ظاهری) و ظهور لایههای پنهان( نمود باطنی)، میتوان خیلی راحتتر بعضی تناقضات را در این قشر دید. دلایل دیگری هم وجود دارد از جمله دلایل ژورنالیستی. چند نفر از شما بخاطر عنوان مطلب، شروع به خواندن آن کردید؟؟؟
***
سوال: آیا نویسنده در مطلب بالا به دختران توهین کرده است؟؟؟
جواب: اصلا و ابدا!!! تنها دلیلی که میتوانم برای اثبات این ادعا بیاورم، دعوت شما به خواندن ادامه این مطلب است!
***
سوال: آیا نویسنده به خود این جرئت را میدهد که تصمیم بگیرد و یا حکمی کند؟؟؟ در پایان این مطلب، به این موضوع اشاره شده است!
جواب: نگارنده این متن به خود اجازه نمیدهد که در مورد افراد تصمیم بگیرد، آنها را قضاوت کند و یا حکمی صادر کند. اما به خود این اجازه را میدهد و حتی آن را حق خود میداند که در مورد (( کلمات )) تصمیم بگیرد، آنها را قضاوت کند، و حکم صادر کند. در کتاب تاریخ فلسفه اثر ویل دورانت میخوانیم که : ((کلمات برای عقلا به منزله مهرههایی است که ارزش خاصی ندارد. فقط احمقان و سیاستبازان این کلمات را به جای مهرههای باارزش و سکههای رایج میگیرند)) . پس نویسنده این مطلب به خود این حق را میدهد که این کلمات که مثل اشیای نامنظمی هستند که خانه ذهن او را به هم ریختهاند، منظم کند.
***
سوال: نویسنده، مغلطه میکند. او افراد را تقسیم بندی کرده(( خدا لعنتش کند)))!!!
جواب: بله کاملا صحیح است((( تعجب فراوان))). اما مگر نه این است که همه ما از افراد پیرامون خود پیشفرضهایی در ذهنمان داریم؟؟؟ مگر نه این است که هدف نویسنده از ساخت وبلاگ این بوده است که از این پیشفرضها رها شود؟؟؟
***
در پایان از تمام عزیزان میخواهم که سعه صدر به خرج دهند. ادامه این مطلب را به صورت کامل بخوانند. اگر نقدی داشتند، حتما آن را بگویند و نویسنده را در سر و سامان دادن به ذهنیات خود، یاری کنند.(( هر چند همیشه بعضیها ناراحت خواهند بود)). لازم به ذکر است که این گفتوگو به این شکل میان صالح سهری و سیناطاهری مطرح نشده است. فقط کلیات به این صورت بوده است.
***
نکته بسیار مهم: نویسنده در بالا فقط به قشر خاکستری پرداخته است!!! نویسنده این مطلب، به هیچ وجه خود را یک فرد مذهبی نمیداند و این اصلا یک تعارف نیست. نویسنده فقط میخواهد دغدغههای ذهنی خود را بیان کند. همین و بس