شهرآشوب | یادداشت‌های سینا طاهری

یادداشت‌های یک انسان معمولی

شهرآشوب | یادداشت‌های سینا طاهری

یادداشت‌های یک انسان معمولی

درباره بلاگ
شهرآشوب | یادداشت‌های سینا طاهری

من، سینا طاهری، یک انسان معمولی، در این وبلاگ یادداشت‌ها و روزمره‌نویسی‌های خود را با شما به اشتراک می‌گذارم.

۹ مطلب با موضوع «پیشنهاد» ثبت شده است

۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۹:۱۲

باشد، این را هم می‌گویم!

باسمه تعالی


باشد، این را هم می‌گویم!


من هرچه بگویم تکراری می‌شود. حرف هم اگر تکراری بشود، بی‌اثر می‌شود. آن را می‌شنوی، یک گوشَت می‌شود در، یک گوشَت می‌شود دروازه...

به یک ورودی چه می‌توان گفت؟

تبریک بگویم؟ سرت پر است از این تبریک‌ها، اینقدر بادت کرده‌اند که تا هوا رفته‌ای. دمت هم گرم! زحمت کشیده‌ای. چند سال تلاش کرده‌ای، شب و روزت را یکی کرده‌ای. شریف حق توست. آن را سر بکش، مثل یک لیوان شربت اعلا!
باشد، این را می‌گویم! ورودی‌جان، تبریک... خوش آمدی!

سینا طاهری
۲۱ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۰۵

کاش قبا بودمی

کاش قبا بودمی

 

باسمه تعالی

 

کاش قبا بودمی

 

جان و جهان! دوش کجا بوده‌ای
نی غلطم، در دل ما بوده‌ای

سینا طاهری

ماجرای نیمروز

باسمه تعالی


ماجرای نیمروز


روز دوشنبه مورخ ۱۳۹۶/۱/۷ با برادرم به سینما آزادی برای دیدن فیلم
"ماجرای نیمروز" رفتیم. در ابتدا خیلی صریح می‌گویم که دیدن این فیلم را از دست ندهید. قسمتی از فیلم که گروه اطلاعاتی در حال تدارک برای "زدن"( این اصطلاحی بود که در فیلم برای حمله به خانه‌های تیمی منافقین استفاده می‌شد. اشتیاق کمال برای "زدن" خانه‌های تیمی باعث خنده حضار می‌شد) خانه زعفرانیه هستند، احساس می‌کردم که ضربان قلبم تند شده است. البته دلیلش علاوه بر فضاسازی عالی فیلم از دوران اوایل انقلاب، این نیز هست که اطلاعات تاریخی من در مورد منافقین و اینکه موسی خیابانی( از سرکرده‌های منافقین ) که بود و چه کرد، خیلی کم بود.
در پایان فیلم هم ملتی که آمده بودند، شروع کردند به دست زدن که این اتفاق برای کمترین فیلمی پیش می‌افتد.

سینا طاهری
۰۶ فروردين ۹۶ ، ۰۲:۲۱

مردی به نام اوه

مردی به نام اوه
باسمه تعالی

مردی به نام اُوه

" کسی که از این رمان خوشش نیاید، بهتر است هیچ کتابی نخواند "
این قسمتی از توصیفی است که مجله آلمانی
"اشپیگل" از کتاب مردی به نام اُوه ارائه می‌دهد.
مردی به نام اوه ( به سوئدی:
En Man Som Heter Ove ) ( به انگلیسی: A Man Called Ove ) اولین رمان فردیک بکمن ( Fredrik Backman ) سوئدی است. مترجم کتاب خانم فرناز تیمورازُف است و نشر نون کتاب را با قیمت ۲۴۰۰۰ تومان در اختیار ما قرار داده است.

سینا طاهری
۲۵ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۰۹

حاجی‌بابای اصفهانی

حاجی‌بابای اصفهانی
باسمه تعالی

حاجی‌بابای اصفهانی

برای معرفی کتاب، ابتدا به تعریفی که در مقدمه کتاب از آن آمده، اشاره می‌کنم.

" حاجی‌بابا بهترین رمان‌هایی است که در سال هزار و هشتصد و بیست و سه میلادی به قلم مستر موریه ( یکی از ادبای فاضل انگلستان که به سمت منشیگری اولین سفارت دولت انگلیس در عهد سلطنت خاقان مغفور فتحلیشاه قاجار نور الله مرقده به ایران آمده بود ) نوشته شده. الحق درین رساله عکس مجموعه اخلاق و آداب و عادات ایرانیان را به نیکوترین اسلوبی رسم نموده "

سینا طاهری
۱۸ آذر ۹۵ ، ۱۵:۰۱

موسیقی

آنچه که بی شک و با قطعیت میتوانم بگویم این است که موسیقی، مخدر است. موسیقی مخدر روح است که باید ترک شود.

موسیقی قوای عقلانی را زایل میکند. موسیقی عقل را از کار میندازد و احساس را جایگزین آن میکند و این از بزرگترین خطرات است.

موسیقی محرک شهوات هست، موسیقی فضای جولانِ تخیلات است. موسیقی بیدارکننده نفسانیات است پس از بزرگترین دشمنان تحرک عقل است. این را بدانیم که هر چقدر به تخیل اجازه جولان دهیم، پیشرفت سختتر و مسیر ناهموارتر میشود.

موسیقی اراده ها را سست میکند. موسیقی احساسات مردانه را رقیق میکند. دل را نرم میکند. عزم را تضعیف میکند. موسیقی انسان را وارد فضای انتزاعی میکند.

حقیقت این است که باید از موسیقی دوری کرد، اما همیشه واقعیتها با حقایق فرق دارند. پس تا میتوانید به موسیقی گوش دهید :)

سینا طاهری
۳۰ مرداد ۹۵ ، ۰۸:۲۴

سعی کنیم

سلام

تنها چند توصیه و بس!

سعی کنیم جوگیر نشیم!

سعی کنیم معنوی نشیم!

سعی کنیم فاز به فاز نشیم!

سعی کنیم سبک داشته باشیم!

سعی کنیم شخصیت داشته باشیم!

سعی کنیم اسلوب مشخصی داشته باشیم!

سعی کنیم خودمون رو بشناسیم!

سعی کنیم حدودمون رو بشناسیم!

سعی کنیم طرف مقابلمون رو بشناسیم!

سعی کنیم ذهنمون رو باز کنیم!

دمتون گرم!

خداحافظ

سینا طاهری

پیشنهادی برای آن که دردهایتان یادتان برود

بله می‌دانم. شماها خیلی درد دارید. اصلا درد دارد شما را از پا می‌اندازد. من درکتان می‌کنم. خداوند این درد‌ها را نصیب گرگ بیابان نکند. خیلی سخت است. فکرتان مشغول است. این مشغله‌های فکری که شما دارید، واقعا فیل را از پا می‌اندازد. شما عاشق هستید. هر آهنگی که گوش می‌کنید، یاد معشوق می‌افتید و روزهایی که با همدیگر داشتید و حرفهایی که با همدیگر زده‌اید والخ. مگر دردی از درد عشق هم بالاتر داریم؟؟؟ والله نداریم. خب پس حالا پیشنهاد من را هم بشنوید بلکه توانستم شما را از زیر بار این غم و غصه نجات دهم. البته کار سختی است. می‌دانم. اما سعی خودم را می‌کنم. من به شما یک تور را معرفی می‌کنم. تورِ گردشگریِ شوش، مولوی، راه‌آهن !!!!

***

شما می‌توانید از چهارراه پانزده خرداد شروع کنید که در قدیم به آن چهارراه سیروس می‌گفته‌اند و الان هم بیشتر از همان اسم قدیمی استفاده می‌شود. اگر شما از این چهاراه به سمت جنوب حرکت کنید ( خیابان ری )، به میدان قیام خواهید رسید. اگر از میدان قیام به سمت شرق حرکت کنید، بلوار قیام را خواهید دید. ولی من فعلا به آنجا کاری ندارم. پیشنهاد می‌کنم که به سمت غرب بروید. در غرب این میدان، خیابان مولوی خواهد بود. خیابان مولوی مرکز عمده فروشی‌ست. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. ولی اینها هم مدِّ نظر من نیست. دوباره برگردیم به میدان قیام. اگر از این میدان به سمت جنوب بروید، به میدان شوش می‌رسید. اگر از میدان شوش به سمت غرب حرکت کنید، میدان راه‌آهن در انتظار شماست. خیابان بین این دو میدان هم، خیابان شوش نام دارد. به شما پیشنهاد می‌کنم که این تور را در وسط ظهر که خورشید دقیقا بالای آسمان قرار دارد، انجام دهید. اینطوری باعث می‌شود که دردهایتان بیشتر یادتان برود. بالاخره شما عاشق هستید!!! شما در این تور، افراد زیادی را می‌بینید. چیزهایی می‌بینید که باعث می‌شود دردهایتان را خیلی راحت فراموش کنید. شما پیرمرد‌هایی را می‌بینید که پوستشان سیاه شده است و کُلُفت مثل چرم. یک گونی به روی دوششان است و دارند حمّالی می‌کنند. بچه‌هایی را می‌بینید که یک دمپایی درب و داغون دارند با لباسهایی که یا به شدت بهشان تنگ شده است و یا به تنشان زار می‌زند و  هزار و یک چیز متنوع می‌فروشند. شما کارتون‌خوابهایی را در کنار خیابان خواهید دید که بیهوش افتاده‌اند. نمی‌فهمید مُرده‌اند یا زنده. لاغر، سیاه، اعتیاد شیره‌شان را کشیده است. اما نه!! شما هنوز درد دارید. هندزفری در گوشتان است. محسن چاوشی می‌خواند (( موهات قشلاق دستامه ))، شما به یاد گیسوی پریشان معشوق می‌افتید در حالی که تابحال یکبار هم در واقعیت آن را ندیده‌اید. خواجه امیری می‌خواند (( تمام فکر من شده، مَنی که از تو خالیَم، اگه یه لحظه با کسی ببینمت، چه حالیَم )). بابک جهانبخش می‌گوید(( مثل درد من تو دنیا هیچ درد مبهمی نیست. تو رو دارم و ندارم، این عذاب درد کمی نیست )) بله!! تمام فکر شما اینجور چیزها شده. واقعا سخت است. شما خیلی بدبختید!!! پس بگذارید این تور را ادامه دهیم بلکه آبی باشد که بر آتشِ عشق شما ریخته شود. پیرمردها و بچه‌ها به چه درد ما میخورند؟؟؟ ما جوان هستیم. سراغ جوان‌ها برویم. جوانها را می‌بینید. همه مشغول فعالیت. تنها نان‌آور خانواده‌شان هستند. آن‌ها دانشجو نیستند. بعد از دیپلم(( شاید هم قبل از آن )) مجبور شدند که بروند سرِ کار. آن‌ها مطمئنا مشغله‌های فکری والای شما را ندارند. خیلی از اصطلاحات روشنفکری را بلد نیستند. آن‌ها اصولگرا نیستند. آن‌ها اصلاح‌طلب نیستند. آن‌ها آرامشگرا هستند. آن‌ها نان‌طلب هستند. هر روز باید به اوستاکارشان جواب پس بدهند. دستهایشان از همین سن پینه بسته است. هر روز نمی‌توانند یک لباس بپوشند. موبایلشان از صد تا جا زخم برداشته است از بس که از روی موتور افتاده‌اند. تنها تفریحشان شاید یک سیگار یا یک قهوه‌خانه باشد. من نمی‌دانم. شاید دارند پولی جمع می‌کنند که در آینده نزدیک با مادرشان به خواستگاری دختر مورد علاقه شان بروند. اَه! چه مسخره! یعنی بدون اینکه عاشق شوند؟ بدون اینکه وقتی هندزفری را در گوششان میگذارند یاد یک نفر خاص بیفتند؟ بدون اینکه تا خود صبح در تلگرام با معشوقه‌شان، چت کنند؟؟؟؟ خیلی مسخره است. این‌ها اصلا آدم نیستند. بله! مطمئنا شما عاشق هستید و من این را واقعا درک می‌کنم. مطمئنا شما هستید که درد دارید و نه آنها!! مگر آنها اصلا انسانند؟؟؟؟

***

متاسفم! به نظر می‌رسد که این تور گردشگری هم نتوانست اندکی از این درد جانکاه شما بکاهد. البته اگر فکر کنید، میبینید که حداقل باعث شده که راجع به خودتان بهتر فکر کنید. بالاخره شما عاشق هستید !!!!

***

نگارنده سطور از اینکه در محله‌های جنوب شهر تهران بزرگ شده است، احساس افتخار می‌کند. او به دانشجویانی که به اردوی جهادی رفته‌اند غبطه می‌خورد. و از اینکه برای خودش از موضوعاتی مثل مراسم بله‌ برون برادر و رفتن به سرکار و... بهانه‌ای ساخته برای نرفتن به اردو، احساس شرمندگی می‌کند. در پایان و به صورت کاملا بیربط، متنی از دوست عزیزم پارسا پژوهشی که از خواندن آن واقعا لذت بردم ، می‌آورم:

این منم... منی که با دیروز‌های نه چندان دورم کمی متفاوت شده‌ام...

یک وقتی بدفهمی‌ها آزارم میداد، خیلی زیاد! ناراحت می‌شدم از قضاوتهای غلط و درست... از کج‌فهمی‌ها و سوءتفاهم‌ها. از هرچه که باعث پشت چشم نازک و نگاه چپ می‌شد. همه‌اش می‌ترسیدم که آدمها بد بفهمندم... وقت زیادی صرف می‌کردم برای توضیح دادن خودم بی‌دلیل؛ اصرار غریبی داشتم تا تمام سوءتفاهم‌ها را رفع کنم و چیزی باقی نگذارم و ثابت کنم که من چیزی که فکر می‌کنند، نیستم و آنها اشتباه قضاوتم کرده‌اند... حالا اما موضعم سکوت است در برابر آدمها و نگاهشان... سکوت و سکوت و سکوت...!!! حتی مقابل بدترین حرفهایشان ساکتم! بدترین بی‌معرفتی‌ها و بدترین فراموشی‌ها...رسما دیگر در برابر بی‌مهری آدمها هیچ نمی‌گویم!  انگار که لال شده باشم، شاید هم کور و کر... که نه می‌بینم و نه می‌شنوم... دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم نه حتی حوصله‌اش را و نه حتی وقتی برایش... چه کاریست وقتی مِهرت را دخالت نام میگذارند... چه کاریست وقتی این همه گفتی و سرآخر پر از هیچی... مشکل از من است که دیر فهمیدم که مسئول طرز فکر آدمها نیستم و هرچه کنی، آنها حرف و فکر خود را دارند... بگذار هرکس هرچه خواست بگوید و برداشت کند... بیخیال در لاک خودم بیشتر خوش میگذرد شاید کمی سخت اما آرام و بی‌دغدغه زندگی خواهم کرد. ماهی‌ها نه گریه می‌کنند و نه قهر و اعتراض!!! تنها که می‌شوند قید دریا را می‌زنند و تمام مسیر رودخانه را تا اولین قرار عاشقی‌شان برعکس شنا می‌کنند... شاید در این مسیر سخت وارونه، آرامشی مهمان دل ماهی قرمز اناری شد.

سینا طاهری
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۶:۳۹

روش نقد

در این صفحه پیشنهاداتم را به تو میگویم!!! حالا میخواهد کتاب باشد یا فیلم یا موسیقی یا فعالیت یا هر چیز دیگری....

پیشنهاد الان من که در حال نوشتن هستم، کتاب روش نقد از استاد صفایی حائری است. این کتاب در پنج جلد چاپ شده اما اصلا نترسید!!!! هر جلد کتاب حدود ۷۰ صفحه است. نثر کتاب هم خیلی ساده است. پاورقی های بزرگ و پیچ در پیچ ندارد. اصطلاحات سنگین عرفانی و دینی و فلسفی هم در آن استفاده نشده و در کل از لحاظ نوشتار میتوان گفت که خیلی راحت میتوانید با آن ارتباط برقرار کنید.


و اما موضوع کتاب، همانطور که از اسم کتاب پیداست، نویسنده در آن کوشیده است که چارچوبی فکری برای نقد مکاتب و افکار مختلف ارائه دهد و روش خاص خود را برای اینکار معرفی میکند. به یاد داشته باشید که حتما باید از جلد یک شروع به مطالعه کنید. چون در جلدهای بعدی، کتاب کمی تخصصی‌تر می‌شود و به نقد مکاتبی همچون مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم (( اه! چقدر تلفظش سخت است)) میپردازد و باید با بنیانهای فکری نویسنده که در جلد یک و دو آنها را بیان کرده، آشنا باشید. 


با اینهمه این کتاب، یک کتاب فلسفی نیست و نباید از آن انتظارات دلایل خیلی محکم داشته باشیم و خیلی از جاها، خیلی ساده با موضوعات برخورد می‌کند مانند اثباتی که در رد اوج فکری دکارت(( من فکر میکنم، پس هستم)) بیان میکند. البته من در حدی نیستم که بگویم که آیا اساسا باید با اینجور قضایا به صورت ساده برخورد کرد یا غامض. الله اعلم. اما میتوانم بگویم که من قانع نشدم.


با تمام این تفاسیر، وقتی نویسنده صحبت میکند، احساس میکنی، صدایی از اعماق جانت با تو در حال صحبت است و این به نظر من چیزیست که در میان این همه حرفی که همه میزنند، جایش به شدت خالی است 


برای تهیه این کتاب به سایت انتشارات لیلة‌القدر سر بزنید.

سینا طاهری