کاش قبا بودمی
باسمه تعالی
کاش قبا بودمی
جان و جهان! دوش کجا بودهای
نی غلطم، در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام!
آه که تو دوش کرا بودهای!
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
زهره ندارم که بگویم ترا
بی من بیچاره چرا بودهای؟!
یار سبک روح! به وقت گریز
تیزتر از باد صبا بودهای
بیتو مرا رنج و بلا بند کرد
باش که تو بنده بلا بودهای
رنگ رخ خوب تو آخر گواست
در حرم لطف خدا بودهای
رنگ تو داری، که ز رنگ جهان
پاکی، و همرنگ بقا بودهای
آینهٔ رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بودهای
استاد شجریان هم این غزل مولانا را خواندهاند. آهنگساز آن هم استاد پرویز مشکاتیان بودهاند. به قول دوستی که آهنگ را معرفی کرد، نور علی نور!
قبلا در پستی در کانال تلگرام درباره کتاب "عشق در زمان وبا" صحبت کرده بودم، این مطلب.
در قسمتی از داستان، شخصیت عاشق داستان(فلورنتینو آریثو)، معشوق خود(فرمینا داثا) را در رستورانی میبیند. اما نه به صورت مستقیم، بلکه تصویر روی معشوق برای ساعتی روی آینه زینتی رستوران میافتد و در تمام این مدت، به آینه زل میزند تا دیدن چهره معشوق را از دست ندهد.
بعد از این ماجرا تا یک سال به آن رستوران میرفته است و از صاحب رستوران درخواست میکرده که آینه را به او بفروشد.
آن آینه تا آخر عمر، جز باارزشترینهای او محسوب میشده، چون تصویر دلدارش روی آن آینه افتاده بوده است.
رنگ تو داری، که ز رنگ جهان
پاکی، و همرنگ بقا بودهای
آینهای، رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه "رنگ" جدا بودهای