شهرآشوب | یادداشت‌های سینا طاهری

یادداشت‌های یک انسان معمولی

شهرآشوب | یادداشت‌های سینا طاهری

یادداشت‌های یک انسان معمولی

درباره بلاگ
شهرآشوب | یادداشت‌های سینا طاهری

من، سینا طاهری، یک انسان معمولی، در این وبلاگ یادداشت‌ها و روزمره‌نویسی‌های خود را با شما به اشتراک می‌گذارم.

۵ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

《 دختر خوب کیه ؟؟ 》


(محمد)صالح سپهری چهارشنبه خوبی پشت سر گذاشت. 

چرا ؟؟

چون اولا بعد مدت ها یه سری به مدرسه قدیمیش زد و با بچه هایی که کنکور داشتن فرداش یه خوش و بشی کرد،زحمتکشای مدرسه اشو یه بار دیگه دید و کلی خاطره های رو به مرگ دوباره توی ذهنش زنده شد!

اولین پیشنهاد کاریش رو دریافت کرد 

و 

سه چهارتا تجربه بانمک توی محیط اداری بانک های خصوصی و اپراتور ها پیدا و ذخیره کرد .


مهم تر از همه با سینای طاهری این روز پراتفاق رو تجربه کرد.!!


در طول دو ترم ماضی پروفایل سینا ی طاهری رو  توی ذهنم پروفایل یه آدم بیقرار و جستجوگر که دنبال چیزی میگرده و گاها تصمیم های متضاد با هیستوری که برای پروفایلش داشتم میگیره و غافلگیرم میکنه ، فن بیان پیچیده ای داره و کلی ریزه کاری های های دیگه ای که  ازش میشناسیم سیو کرده بودم

چهارشنبه مذکور البته اتفاقات دست به دست هم داد و در حین خوردن ناهار

(طبیعتا چون ونک بودیم بردمش #خانه_کتلت 😂😂) 

با هم بعد از مدت ها هم صحبت شدیم و تبادل نظر کردیم

ولیکن چون سینا از قبل راجع به حرفاش فکر کرده بود باخودش  و صرفا داشت با من مطرح میکرد ،من برای پاسخ دادن به اکثر سوالاش نیاز به زمان داشتم تا کلمه های مناسبو انتخاب کنم و بچینم توی قالب پاسخ فلذا بیشتر در نقش شنونده ظاهر شدم اما الان تا حدودی فکرهامو کردم و به نظرم جواب هام تا حدودی به جواب نهاییم نزدیک شدن من هم الان حرف هامو میزنم!


بدون شک خواننده های عزیزی که سرشون به تنشون می ارزه خودشون قبل از توضیحات سینا متوجه شدن که کشیده شدن بحث به سمتی که از دختران محترم دانشجو ذکر شد صرفا به عنوان مثال بود! و همونطور که سینا هم اشاره کرد کلی مثال دیگه توی جامعه اطراف وجود داره که میشه مساله مورد بحث رو تعمیم داد بهشون فلذا در مثل مناقشه نفرمایید لطفا!!


+سینا من نشستم فکرامو کردم دیدم شاید ما اصلا مسیر اشتباهی برای پیمودن انتخاب کردیم !!

چطور ؟؟ میخوام روی دو فَکت که بهشون فکر کردم متمرکز شم :

#۱ چرا وقتی ما کسی رو میبینیم که چادر سرشه و همزمان ساپورت هم پوشیده به اصل تفکری موسوم به "حجاب" یا حتی  سبک زندگی ممزوج به "بی حجابی"  اشکال وارد کنیم که مثلا آهای کسایی که مدافع تفکر +a هستید (مثلا در اینجا حجاب )چرا این خانم x  وجود داره که چادر سرشه ولی نتونستید توجیهش کنید که ساپورت با حجاب چقدر تضاد ماهوی دارن(بخوانید #طنز_تلخ)    ؟؟ یا مثلا آهای کسانی که دم از تفکر -a میزنید (#مثلا در اینجا "بی حجابی") چرا این خانوم x که ساپورت پاشه چادر هم سر کرده ؟؟؟


اهل معنی البته متوجهند که بین -a و a+ واقعا فرقی وجود نداره که کدوم حجاب باشه یا بیحجابی ! اصلا مطلب من حتی این هم نیست که بخواهم از حجاب و بیحجابی صحبت کنم و موضع بگیرم !!  فقط از این دو تفکر متضاد و خانوم x  به عنوان محل برخورد این دو تفکر به منزله مثال استفاده کردم نه بیشتر !


برمیگردم به بحث

پس به این رسیدیم که شاید خرده گرفتن به این دو #ایدئولوژی اشتباه باشه که چرا رفتاری مثل خانم x به وجود اومده !!

بلکه باید به خانم x به عنوان #انسان خرده گرفت که بین دوراهی -a و a+ مردّده.

نمیدونه با خودش چند چنده ! گفته یه مشت از این برمیدارم یه مشت از اون که نه سیخ بسوزه نه کباب !!

(یکی هم نیست بگه آخه پدربیامرز الان هم سیخو به #فنا دادی هم کبابو به #چیز کشیدی )

پس اساسا شما نمیتونی خانم x رو به عنوان سمبل سبک زندگی +a یا a- معری کنی و روی این اساس استدلال بیاری !!


[البته  جفنگیات و ترشحات ذهن ناقص من رو کنار بذاری

خداوند در #کتاب اینقدر ها هم #روشنفکرنما نبوده !!خیلی رک و پوست کنده گفته که آهای یارو !! این راه حقّه ! خوب ببین !!

دیدی ؟؟

 اسمشو میذارم صراط مستقیم !

حالا هر بامبول دیگه ای دیدی که توی شابلون صراط مستقیم من جا نمیشه ناحقّه !!#والسلام

فلذا دختر خوب کسیه که توی شابلون صراط مستقیم عین آدم جا بشه !!] 



#۲ اینکه طرف حساب من  (محمد)صالح سپهری و تو ی سیناطاهری درنهایت یه انسانه ! همیشه ترس جهنمی شدنش و حتی امید به بهشتی بودنش رو داره و اساسا عاقلانه  نیست که شما یه تفکر رو براساس یه انسان معیار گذاری کنی مگر در شرایط مصداقی !!

چرا این حرفو میزنم ؟؟

چون خود خدا هم در #کتاب هرجا خواسته بگه فلانی #اسوه خوبی بوده ریسک نکرده و کار  تشخیص رو به من و تو نسپرده!

بلافاصله پشت بندش سریع گفته که اونجایی که فلان کارو کرد ... فلان برخوردو کرد ...فلان  اتفاق افتاد و ..

مثال هم میارم برات

 احزاب ۲۱  ممتحنه ۴  ممتحنه ۶  


علت اینکه متن آیه ها رو نمیذارم اینه که خواننده ای که بحث بین من و تو رو با علاقه واقعی دنبال میکنه خودش همین الان میره #کتاب رو باز میکنه و میخونه آیه رو !! بقیه خواننده ها هم خودشون میدونن و خدای خودشون !!  مضاف بر این خدارو چه دیدی شاید یه تلنگری هم به روحیه پژوهش بعضیا زدیم !! خلاصه اینکه خودت چک کن آیات رو


باربط : اعتراف میکنم که قسمت داخل آکلاد آخر از همه چیز

وقتی که همه مطلبو نوشتم یهو پرید توی ذهنم وگرنه اینقدر داستان نمیبافتم !!



باربط' : قیمت زمانی این سیاهه ۴۶% از باطری گوشیم بود

فارسیش میشه : جر خوردم تا تموم شد 😂😂



بیربط : چه کسی گفت گدایی عملی رایج نیست ؟؟ 

ببریدش به گهرشاد که عاشق بشود


بیربط' : 

از دور خودت دور مکن این چند گدا را

خوب است که شه دور و بری داشته باشد



بیربط'' :

مارا دوباره رخصت کرب و بلا دهید


سینا طاهری
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۸:۵۴

نسبی گرایی ۱

همایش کنکاش دارد سرم را گرم می‌کند. با یکی از رفقا برای پیگیری کارهای مربوط به همایش، از این اداره به آن اداره می‌رفتیم. دوندگی‌های ما زیاد نتیجه نداشت. چون نه آشنای گردن‌کلفتی داشتیم، نه مطالب تبلیغاتی خوبی آماده کرده بودیم و نه در جذب اسپانسر و حامی مالی باتجربه هستیم. اما به هر حال فرصت خوبی بود که من با رفیقم صحبت کنم. این رفیقم خیلی پسر گلی است. روحیه جهادی ای که دارد، در کمتر کسی دیده‌ام. از این آدمهاست که کم دیده می‌شوند، اما اثر خود را می‌گذارند. خیلی حوصله دارد. خوب به حرفهایت گوش می‌کند. مگر از این بهتر هم داریم؟؟؟ بله! صالح سپهری را خیلی دوست دارم!

- صالح خیلی خسته‌ام!

+ چرا؟

- نمیدونم! حس بدی دارم. احساس ضعف می‌کنم.

+ خب آخه چرا؟ دلیلش چیه؟

- احساس می‌کنم دیگه هیچ اصلی ندارم! هیچی نیست که بهش تکیه بدم! کلمه‌ها برام معنا ندارن!

+ یعنی چی؟ بیشتر توضیح بده!

- یه جا بودیم، یه بنده خدایی گفت که انسان امروز از نظر فرهنگی نسبی‌گرا شده!!!

+ نسبی‌گرا!!! یعنی چی؟؟؟

ـ بذار با یه مثال برات توضیح بدم. این نسبی گرایی یه معلوله که یه علتی داره. یکی از علتهاش به نظر اون بنده خدا، همین شبکه‌های مجازی مثل تلگرام و اینستاست. بذار باهات رک حرف بزنم. من و تو جَوونیم. بالاخره رابطه با دخترا و اینکه اونا ما را چجوری می‌بینن، برای ما یه دغدغست. خودمون رو نمیتونیم گول بزنیم. هرچقدر هم بخوایم خودمون رو بی‌تفاوت نشون بدیم و یا واقعا بی‌تفاوت باشیم، بالاخره یه حسی درون ما هست که مدام می‌پرسه ((به نظرت فلانی راجع به من چی فکر میکنه؟؟؟)) این حس باعث میشه که حداقل من روشون یه کم حساس میشم.

+ برو سر اصل مطلب! نسبی گرایی، تلگرام و اینستا و دخترا! اینا چه ربطی به هم دارن؟

- این شبکه‌های مجازی باعث میشه که ما آدما بتونیم خیلی راحت با همدیگه ارتباط برقرار کنیم. من تو این شبکه‌ها، یه سری از دخترا رو میبینم. خیلی خوب! خیلی عالی! (( اصطلاحا)) مذهبی. ولی دقیقتر که میشم، میبینم انگار یه سری لایه‌های پنهانی دارن. یه سری لایه‌های پنهان که این شبکه‌ها باعث میشن که ظهور کنن و خودشون رو نشون بدن! اونجاست که من واقعا نمیتونم به این دخترا بگم مذهبی! بر عکس این گروه هم هست. یعنی بعضی‌ها رو می‌بینم، اونا هم خیلی خوب! خیلی عالی! (( اصطلاحا)) غیر مذهبی! ولی باز هم که دقیق میشم، می‌بینم نه! نمیشه به اونا گفت غیرمذهبی. اونا هم لایه‌های پنهانی دارن که تو شبکه‌های مجازی، موجبات ظهور اونها فراهم میشه! اینطوری من می‌مونم. نمی‌تونم تصمیم بگیرم.نمی‌تونم هیچ حکم خاصی بدم. این سوال برای من ایجاد میشه که ((بالاخره دختر خوب کیه؟؟؟)))
+ خب همه اینها که گفتی، چه ربطی به نسبی‌گرایی داشت؟؟؟؟

ادامه دارد...

***
نکات مهمی که حتما بعد از خواندن متن بالا باید در نظر داشته باشید و آنها را به صورت پرسش و پاسخ، در زیر آماده کرده ام!!!

*** 
سوال: چرا نویسنده در مطلب بالا به دختران پرداخته است؟؟؟؟

جواب: این مطلب می‌تواند به تمام اقشار تعمیم داده شود. پسرها ، اصولگراها، اصلاح‌طلب‌ها، حزب اللهی‌ها، روشنفکر چه دینی و چه غیر دینی! پس دلیل چه بود؟ یکی از دلایل، همان دلیلی بود که در متن اشاره شد. افراد بدبین می‌توانند نویسنده این مطالب را فردی بدانند که نظریات فروید در رابطه با عقده در مورد او صدق می‌کند. افراد خیلی خوشبین می‌توانند او را فردی دقیق و موشکاف بدانند. اما راقم این سطور خود را یک (( جوان)) می‌داند با تمام مقتضیات مربوط به آن. دلیل دیگر اینکه به علت وجود حجاب در بین این خانمها( نمود ظاهری) و ظهور لایه‌های پنهان( نمود باطنی)، میتوان خیلی راحتتر بعضی تناقضات را در این قشر دید. دلایل دیگری هم وجود دارد از جمله دلایل ژورنالیستی. چند نفر از شما بخاطر عنوان مطلب، شروع به خواندن آن کردید؟؟؟

***
سوال: آیا نویسنده در مطلب بالا به دختران توهین کرده است؟؟؟

جواب: اصلا و ابدا!!! تنها دلیلی که می‌توانم برای اثبات این ادعا بیاورم، دعوت شما به خواندن ادامه این مطلب است!

***

سوال: آیا نویسنده به خود این جرئت را میدهد که تصمیم بگیرد و یا حکمی کند؟؟؟ در پایان این مطلب، به این موضوع اشاره شده است!

جواب: نگارنده این متن به خود اجازه نمی‌دهد که در مورد افراد تصمیم بگیرد، آنها را قضاوت کند و یا حکمی صادر کند. اما به خود این اجازه را می‌دهد و حتی آن را حق خود می‌داند که در مورد (( کلمات )) تصمیم بگیرد، آن‌ها را قضاوت کند، و حکم صادر کند. در کتاب تاریخ فلسفه اثر ویل دورانت میخوانیم که : ((کلمات برای عقلا به منزله مهره‌هایی است که ارزش خاصی ندارد. فقط احمقان و سیاستبازان این کلمات را به جای مهره‌های باارزش و سکه‌های رایج می‌گیرند)) . پس نویسنده این مطلب به خود این حق را می‌دهد که این کلمات که مثل اشیای نامنظمی هستند که خانه ذهن او را به هم ریخته‌اند، منظم کند.

***

سوال: نویسنده، مغلطه می‌کند. او  افراد را تقسیم بندی کرده(( خدا لعنتش کند)))!!!

جواب: بله کاملا صحیح است((( تعجب فراوان))). اما مگر نه این است که همه ما از افراد پیرامون خود پیشفرضهایی در ذهنمان داریم؟؟؟ مگر نه این است که هدف نویسنده از ساخت وبلاگ این بوده است که از این پیشفرضها رها شود؟؟؟

***

در پایان از تمام عزیزان میخواهم که سعه صدر به خرج دهند. ادامه این مطلب را به صورت کامل بخوانند. اگر نقدی داشتند، حتما آن را بگویند و نویسنده را در سر و سامان دادن به ذهنیات خود، یاری کنند.(( هر چند همیشه بعضی‌ها ناراحت خواهند بود)). لازم به ذکر است که این گفت‌وگو به این شکل میان صالح سهری و سیناطاهری مطرح نشده است. فقط کلیات به این صورت بوده است.

***

نکته بسیار مهم: نویسنده در بالا فقط به قشر خاکستری پرداخته است!!! نویسنده این مطلب، به هیچ وجه خود را یک فرد مذهبی نمی‌داند و این اصلا یک تعارف نیست. نویسنده فقط میخواهد دغدغه‌های ذهنی خود را بیان کند. همین و بس 

  
سینا طاهری
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۶:۳۹

روش نقد

در این صفحه پیشنهاداتم را به تو میگویم!!! حالا میخواهد کتاب باشد یا فیلم یا موسیقی یا فعالیت یا هر چیز دیگری....

پیشنهاد الان من که در حال نوشتن هستم، کتاب روش نقد از استاد صفایی حائری است. این کتاب در پنج جلد چاپ شده اما اصلا نترسید!!!! هر جلد کتاب حدود ۷۰ صفحه است. نثر کتاب هم خیلی ساده است. پاورقی های بزرگ و پیچ در پیچ ندارد. اصطلاحات سنگین عرفانی و دینی و فلسفی هم در آن استفاده نشده و در کل از لحاظ نوشتار میتوان گفت که خیلی راحت میتوانید با آن ارتباط برقرار کنید.


و اما موضوع کتاب، همانطور که از اسم کتاب پیداست، نویسنده در آن کوشیده است که چارچوبی فکری برای نقد مکاتب و افکار مختلف ارائه دهد و روش خاص خود را برای اینکار معرفی میکند. به یاد داشته باشید که حتما باید از جلد یک شروع به مطالعه کنید. چون در جلدهای بعدی، کتاب کمی تخصصی‌تر می‌شود و به نقد مکاتبی همچون مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم (( اه! چقدر تلفظش سخت است)) میپردازد و باید با بنیانهای فکری نویسنده که در جلد یک و دو آنها را بیان کرده، آشنا باشید. 


با اینهمه این کتاب، یک کتاب فلسفی نیست و نباید از آن انتظارات دلایل خیلی محکم داشته باشیم و خیلی از جاها، خیلی ساده با موضوعات برخورد می‌کند مانند اثباتی که در رد اوج فکری دکارت(( من فکر میکنم، پس هستم)) بیان میکند. البته من در حدی نیستم که بگویم که آیا اساسا باید با اینجور قضایا به صورت ساده برخورد کرد یا غامض. الله اعلم. اما میتوانم بگویم که من قانع نشدم.


با تمام این تفاسیر، وقتی نویسنده صحبت میکند، احساس میکنی، صدایی از اعماق جانت با تو در حال صحبت است و این به نظر من چیزیست که در میان این همه حرفی که همه میزنند، جایش به شدت خالی است 


برای تهیه این کتاب به سایت انتشارات لیلة‌القدر سر بزنید.

سینا طاهری
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۵۷

بیا برویم

دلم میخواهد چیزی بنویسم ولی نمیتوانم. دلم میخواهد حرفی بزنم ولی نمیتوانم. این سوال، مکررا در ذهن من تکرار میشود که من کیستم! محرکهای من چیست؟ انگیزه های من کدامند؟ هدف من چیست؟ من به چه می اندیشم و دغدغه های من کدامند؟


... و من پشیمانم و بسیار هم پشیمانم که چرا آن کار را کردم!


من با تو صحبت میکنم! ای چشمه جوشان! ای مرداب راکد! ای بالاتر از آسمانها! ای پستتر از پستی ها! ای سوار کشتی نجات و ای غریق دریای شهوات!


ای ارغوان من! من با تو صحبت میکنم! زیبای من، دردی دارم لذتبخش که دوست دارم هر لحظه با من بماند و هر روز بیشتر از پیش شود. 


" پس من خود را چگونه خوار کرده بودم؟ چندین گاه خویشتن را نمیشناختم. خود را همچنان گوهری یافته در آبریزی. می پندارم که از آن رسته ام. نه! حاشا و کلا"


ای ارغوان! بدان که در اینجا اسیرم! سنگینم! پُرم! 



من چیستم؟ انبان نفرت و حسادت و بغض و کینه و توقع. شهوتها من را با خود برده است. همچون پری که در گردباد میچرخد. 



اما حیف! حیف که انسان مجبور است که آزاد باشد و مجبور است که بیندیشد. و این اختیار جبری در فطرت ما قرار داده شده است. 



اکنون زمان حرکت کردن است. من همسفر میخواهم. در راه برایش جان میدهم. (( اگر مرا اهلی کند، هر دو به هم احتیاج خواهیم داشت. او برای من یگانه جهان خواهد بود و من برای او یگانه جهان خواهم شد))

من میخواهم بروم. تو هم با من بیا!!!!

سینا طاهری
۲۳ تیر ۹۵ ، ۲۲:۴۵

دریای رنگی

باسمه تعالی


دریایی به رنگ جهل


... و من در دریایی از رنگ‌ها بودم. دریایی طوفانی و آرام. که در عین سکون، سخت متحرک بود ودر عین تحرک، سخت ساکن بود. دریایی هفت رنگ، رنگ‌هایی زیبا.

... و دریغا که می‌پنداشتم که آزادم، که چشم من است که رنگ‌ها را می‌سازد و آن‌ها را تمیز می‌دهد و چه غلط بود این پندار من. فکر می‌کردم که من هستم که این دریا را مسخر خود کرده ام و منم که بر این دریا فرمانروایی می‌کنم حال‌آنکه من اسیر بودم و هستم. چشمم بسته بود و آن را باز کردم و دیدم که نمی‌توانم این الوان را از یکدیگر تشخیص دهم. دیدم که جز دو رنگ وجود ندارد و  سیاه است و سفید و چه سخت است تشخیص آنها و چه سخت است که دیگر نمی‌توانی سیاهی را از سفیدی تشخیص دهی و چه سخت است آنگاه که از خود می‌پرسی، کدامیک سیاه و کدامیک سفید بود؟؟؟

 

سینا طاهری