شهرآشوب | یادداشت‌های سینا طاهری

یادداشت‌های یک انسان معمولی

شهرآشوب | یادداشت‌های سینا طاهری

یادداشت‌های یک انسان معمولی

درباره بلاگ
شهرآشوب | یادداشت‌های سینا طاهری

من، سینا طاهری، یک انسان معمولی، در این وبلاگ یادداشت‌ها و روزمره‌نویسی‌های خود را با شما به اشتراک می‌گذارم.

جامعه اسلامی شریف

باسمه تعالی

"نقد وارده بر جامعه اسلامی شریف"

نکته‌ای که قبل از خواندن این متن باید به آن توجه شود این است که تمام نکات زیر صرفا نظرات شخصی بنده به عنوان یک شخصیت حقیقی است.

بخش زیادی از وقت من در ترم سه صرف مسائل تشکیلاتی و کارهای مربوط به جامعه اسلامی شریف شد. کار تشکیلاتی باعث شد که نسبت به خیلی از مسائل که سابقا به آن‌ها بی‌تفاوت بودم، حساس‌تر شوم.

همیشه سعی می‌کردم  که بتوانم از دوستان و بچه‌های دانشگاه، نسبت به فعالیت‌های جامعه اسلامی و ذهنیتی که از این تشکل دارند، بازخورد و فیدبک بگیرم.

سینا طاهری
۱۸ آذر ۹۵ ، ۱۵:۰۱

موسیقی

آنچه که بی شک و با قطعیت میتوانم بگویم این است که موسیقی، مخدر است. موسیقی مخدر روح است که باید ترک شود.

موسیقی قوای عقلانی را زایل میکند. موسیقی عقل را از کار میندازد و احساس را جایگزین آن میکند و این از بزرگترین خطرات است.

موسیقی محرک شهوات هست، موسیقی فضای جولانِ تخیلات است. موسیقی بیدارکننده نفسانیات است پس از بزرگترین دشمنان تحرک عقل است. این را بدانیم که هر چقدر به تخیل اجازه جولان دهیم، پیشرفت سختتر و مسیر ناهموارتر میشود.

موسیقی اراده ها را سست میکند. موسیقی احساسات مردانه را رقیق میکند. دل را نرم میکند. عزم را تضعیف میکند. موسیقی انسان را وارد فضای انتزاعی میکند.

حقیقت این است که باید از موسیقی دوری کرد، اما همیشه واقعیتها با حقایق فرق دارند. پس تا میتوانید به موسیقی گوش دهید :)

سینا طاهری
۲۴ آبان ۹۵ ، ۲۱:۴۱

دنیای خاکستری

مطلب پایین را حدود یک ماه پیش نوشتم. البته خیلی قبل‌تر هم چیزی شبیه این را در وبلاگ گذاشته بودم. این کمی کاملتر است. این مطلب، در شماره پانزدهم نشریه عطش، نشریه جامعه اسلامی شریف چاپ شد:

دنیای خاکستری

... و دریغا که پنداشتیم آزادیم، که چشمان ما است که رنگ‌ها را می‌سازد و آن‌ها را تمیز می‌دهد و چه غلط بود این پندار ما. فکر می‌کردیم که ما هستیم که این دریای هزار رنگ را مسخر کرده‌ایم و این ما هستیم که بر این دریا فرمانروایی می‌کنیم. حال‌ آنکه اسیر بودیم و هستیم. چشمانمان بسته بود و آن را باز کردیم و دیدیم که نمی‌توانیم این الوان را از یکدیگر تشخیص دهیم. دیدیم که جز دو رنگ وجود ندارد. سیاه است و سفید و چه سخت است تشخیص آنها و چه سخت است که دیگر نمی‌توانی سیاهی را از سفیدی تشخیص دهی و چه سخت است آنگاه که از خود می‌پرسی، کدامیک سیاه و کدامیک سفید است؟؟؟

و آنگاه بود که این زندگی بر ما، بر انسانهایی که برایشان سوال ایجاد شد و خواستند پاسخی بگیرند، سخت گرفت. زندگی روی دیگرش را به ما نشان داد. زندگی در دنیایی که همه آدم‌های آن خاکستری‌اند. زندگی با آدمهایی که درکشان برای تو سخت است چون دیگر قوه تشخیصت را از دست داده‌ای... دیگر حتی خودت را هم نمیشناسی. آدمی که اینقدر پر شده است که دارد میترکد، آدمی که پر شده است از فضاهای خالی. آری! تو هم خاکستری هستی. نفهمیدی چه شد... بالاخره این شد یا آن؟ بالاخره صحیح است یا غلط؟ بالاخره حق است یا باطل؟ بالاخره...

اینجا کجاست؟ چرا پاسخی نیست؟ چرا هر چه می‌رویم، نمی‌رسیم؟ در روز ازل چه گناهی داشتیم؟ ما چه ظلمی کرده بودیم و چه جهلی گریبان ما را گرفته بود؟

 آهاااای! کسی صدای ما را می‌شنود؟ این دنیا بر چه پایه‌ای استوار است؟ اینجا سیاه است یا سفید؟

 این جا کدام خراب‌شده‌ای است؟

سینا طاهری

من ، شازده کوچولو و پنجره هلالی ابن‌سینا


متن تبلیغاتی من برای جامعه اسلامی شریف که در نشریه سکوت چاپ شد:)))

سینا طاهری
۰۷ مهر ۹۵ ، ۲۱:۳۶

کانال تلگرامی مبعوثین

لینک مطالب وبلاگ را برای درسترسی آسانتر تلگرامی‌ها در کانال مبعوثین می‌گذارم. به اضافه یک سری مطالب دیگر که در تلگرام با آن‌ها راحتتریم و مطالب خیلی خیلی خیلی کوتاه.

برای ورود به کانال، اینجا را کلیک کنید.



سینا طاهری
۰۵ مهر ۹۵ ، ۲۱:۳۴

سفرنامه عراق ۳

سفرنامه عراق

سامرا و کاظمین(بغداد)

فقط برای محمدصالح سپهری!

نمی‌دانم برای شما پیش آمده است یا نه؟ من هر از گاهی اینطوری می‌شوم. بی‌حال می‌شوم. حال عبادت کردن کم می‌شود. البته بهتر است بگویم که بیشتر اوقات اینطوری هستم. مثلا به ندرت زمان‌هایی پیش می‌آید که می‌خواهم نمازم را طولانی‌تر کنم یا بعد از نماز می‌نشینم و یک تسبیحاتی می‌گویم یا مثلا سر نماز قنوت را می‌خوانم.( در حالت عادی دعای قنوت را نمی‌خوانم).

سینا طاهری
۰۲ مهر ۹۵ ، ۱۷:۲۲

سفرنامه عراق ۲

سفرنامه عراق

کربلا

از نجف تا کربلا، حدود یک ساعت راه است. البته شاید هم بیشتر باشد چون قسمت خوبی از مسیر را خواب بودم. آنجایی بیدار شدم که روحانی کاروان، پشت میکروفون زاقارت!!! اتوبوس داشت یک شعر کسل‌کننده درباره کربلا می‌خواند با مضمون سلام به شهر.

سینا طاهری
۲۰ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۵۳

سفرنامه عراق ۱

سفرنامه عراق

نجف

با بوی غذایی که در هواپیما پیچیده شده بود، از خواب بلند شدم. خیلی گرسنه بودم. حدود ۱۲ ساعت چیزی نخورده بودم و همین عامل کافی بود که حتی غذای نه چندان داغ و دلچسب هواپیما هم برایم خوشمزه باشد. از صادق سلمانی که کنارم نشسته بود پرسیدم که چقدر خواب بودم، گفت حدود یک ربعی. خیلی تعجب کردم. خودم فکر می‌کردم که حداقل یک‌ ساعت خوابیده‌ام. شارژ شده بودم. پرواز از آنچه که فکرش را می‌کردم، کمتر طول کشید. تقریبا یک ساعته به مقصد رسیدیم. فرودگاه نجف. در تمام مدتی که در هواپیما بودیم، مانیتور هواپیما یک مداحی و سرود خستگی‌آور و پرملال را پخش می‌کرد. وقتی که هواپیما به زمین نشست و توقف کرد، ملت همیشه عجول، مثل همیشه،  به سرعت از صندلی‌هایشان بلند شدند که پیاده بشوند. یکی نیست به اینها بگوید که حداقل صبر کنید که درهای هواپیما باز شود. تاکسی که نیست. کمی طول می‌کشد. آرام باشید.

سینا طاهری
۰۸ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۵۲

فعلا نام ندارد

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
سینا طاهری
۰۶ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۵۱

دانشگاه، مترو و دیگر هیچ

دانشگاه،مترو و دیگر هیچدانشگاه، مترو و دیگر هیچ...

هر از گاهی با خودم می‌گویم ای کاش خوابگاهی بودم. با اینکه خیلی کم در محیط خوابگاههای دانشگاه بودم ولی احساس می‌کنم که حداقل برای من یکی، بودن در خوابگاه می‌توانست مفید باشد. به طور معمول روزهایی که به دانشگاه می‌روم، تا بعد از اذان مغرب در دانشگاه می‌مانم. بعد هم آش و لاش از مسجد دانشگاه به سمت متروی حبیب‌الله می‌روم و عملا جنازه‌ای از من به خانه می‌رسد که تنها عملیاتی که می‌تواند در منزل انجام دهد، خوردن شام است و

سینا طاهری